دانلود سریال game of throne بازی تاج و تخت تمام فصل ها با کیفیت 1080 دوبله فارسی



قسمت دوم از فصل هفتم سریال بازی تاج و تخت» که طوفان زاد» عنوان دارد، پاسخ قاطعی است برای کسانی که دلشان برای اپیزودهای به اصطلاح آرامش قبل از طوفان» سریال، تنگ شده بود؛ اپیزودی که در آن به مانند فصل چهارم شاهد رد و بدل شدن دیالوگ‌های قوی و خوب هستیم ولی در آن همچنین به مانند فصل ششم صحنه‌های نبرد فوق العاده‌ای را شاهدیم که عین آن را در سریال نداشتیم.


یکی از نشانه‌های خوب و باکیفیت بودن یک اپیزود این است که شما تا چه حد به گذشت زمان پی ببرید. طوفان زاد» به حدی خوب بود که زمان آمدن تیتراژ را اصلا حس نکردم. اپیزود با شخص شاخص طوفان زاد» شروع میشود؛ تیریون» و واریس» از شبی که دنریس» متولد شده بود میگویند اما این مکالمه مورد علاقه ملکه قرار نمیگیرد. دنریس» که به نظر میرسد کاری برای انجام دادن ندارد و حوصله‌اش سر رفته، بر ضد لُرد واریس» صحبت میکند و وفاداری او را به زیر سوال میبرد. واریسی» که این روزها در بازی تاج و تخت» حضور کم رنگی دارد و همین بخش به من ثابت میکند که چقدر دلم برای او تنگ شده بود. دنریس» از این میگوید که اگر لُرد واریس» از شاهی خوشش نیاید بر علیه او توطئه چینی میکند. اما مگر همین لُرد واریس» نبود که نصف متحدین دنریس» را برای او تدارک دید؟ مگر همین لُرد واریس» نبود که تیریون» را برای خدمت و مشاوره دادن برای او آورده بود؟ او دقیقا همان کسی است که مردمان بیچاره به آن نیاز دارند؛ کسی که به مانند آن‌ها در محله‌ای فقیرنشین به دنیا آمده، به مانند آن ها زندگی کرده اما به دلیل لیاقت خود به مقامی رسیده است. پس چرا دنریس» اینکار را میکند؟ یا شاید هم کار وی از روی عقل است. چرا که در فصول ابتدایی لُرد واریس» نقشه‌های متعددی برای زیرآب کردن سر او کشیده بود که البته این‌ها هم به دستور شاهان مُرده صورت میگرفت. جالب اینجاست در بین مکالمه این دو، تیریون» از واریس» جانب داری میکند و از ملکه میخواهد تا آرام بگیرد؛ هر چه نباشد واریس» کسی بود که او را از مرگ حتمی نجات داده و تیریون» هم به عنوان یک لنیستر» باید همیشه قرض و دین خود را ادا کند. در هر حال، دنریس» از وی میخواهد تا به وفاداری خود قسم بخورد و حرف قشنگی میزند؛ قسم بخور که اگه دیدی جایی باعث نامیدی مردم شدم، علیه من توطئه نچینی. بلکه مثل امروز به چشمام زُل میزنی و میگی که دارم اشتباه میکنم». واریس» قسم میخورد اما دنی» به مانند همیشه روی تارگرین» خود را نشان میدهد؛ منم قسم میخورم اگه بهم خیانت کنی، زنده زنده بسوزونمت». دیالوگ‌هایی که بین این دو رد و بدل میشود، حس همیشگی گات» را دوباره زنده میکند. مخصوصا دیالوگ هایی که از طرف واریس» گفته میشود دقیقا همان چیزهایی است که به شخصه خواستار آن بودم. گردهمایی دنریس» با متحدان خود هم از بخش های جالب این اپیزود است که تفاوت سریال در فصل اول تا هفتم را به زیبایی به تصویر میکشد؛ تمامی ن قدرتمند وستروس» در اتاقی دور هم جمع شده‌اند و برای فتح دنیا نقشه میریزند. دنی» که نمیخواهد ملکه خاکسترها» باشد توسط دستیار خود راه حلی می یابد. تایرل ها»، مارتل ها» و همچنین گریجوی» از یک سوی مقر پادشاهی» را محاصره می کنند و سربازان آویژه» هم به کسترلی راک» حمله میکنند و خانه لنیسترها» را به دست میگیرند. زهی خیال باطل! صحبت های اُلنا تایرل» هم در مکالمه خصوصی با ملکه از قسمت های خوب این اپیزود است. همراه با واریس»، دلم برای دیالوگ‌های قوی بانو تایرل» تنگ شده بود. هر دوی آن ها به خوبی میدانند کی صحبت کنند و از چه چیزی بگویند.

سپس شاهد بازگشت چهره‌ای آشنا هستیم. ملیساندرا» که از نیمه‌های فصل ششم به دستور جان اسنو»، که باور دارد شاهزاده موعود» است، از شمال تبعید شده بود، به دراگون‌استون» بازگشته است. برای اولین بار شاهد ملاقات دو تن از شخصیت‌های مهم سریال با یکدیگر هستیم؛ خدمتگزار خداوند نور با تحسین و تمجید (شاید هم تملق تا بتواند جایی در دربار دنریس پیدا کند) صحبت های خود را آغاز میکند و مورد استقبال نسبتا گرم ملکه هم قرار میگیرد. ملیساندرا» که تقریبا نیمی از عمر خود را به دنبال آزور آهای» یا همان شاهزاده موعود» بوده، برای دنریس» از شب طولانی» و فردی که باید انسان ها را در آن رهبری کند، می گوید. بهتر است در همینجا پرانتزی باز کنیم و دو واژه مهم اشاره شده را که شاید تعداد کمی از شما (!) هنوز با آن آشنا نباشید را تعریف کنیم؛ طبق رُمان، شب طولانی» به عصری گفته میشود که در آن تاریکی و ترس همه جهان بازی تاج و تخت» را فرا گرفته بود (و دوباره میگیرد) و آدرها» و وایت واکرها» برای اولین بار به قلمرو انسان وارد شدند. در همین دوره بود که بسیاری از اولین‌ها شکل گرفتند؛ شیشه اژدها» برای مقابله با آن‌ها ساخته میشود، سر و کله آزور آهای» پیدا میشود، دیوار» ساخته میشود و نگهبانان شب» تاسیس میشود.

اما آزور آهای» کیست؟ آزور آهای» یا شاید شاهزاده موعود» کسی است که با شمشیر آتشین خود به مقابله با آدرها» میپردازد و آن‌ها را شکست میدهد. طبق پیشگویی‌ها که در سریال هم برای چندین بار به آن اشاره شده است، وی دوباره برای مقابله با آن ها متولد میشود. که با توجه به سخنان ملیساندرا» او متولد شده و شاید هم هویت مشخصی داشته باشد. بهتر است از مطلب اصلی زیاد دور نشویم؛ ملیساندرا» از شاهزاده موعود» میگوید ولی این موضوع باب طبع دنریس» نیست. سریال و نویسنده دوباره فمنیست بودن خود را نشان میدهند و میساندی» از ترجمه صحیح واژه شاهزاده» در زبان والریان میگوید که به جنسیت مرد و زن محدود نمیشود. شاید این واژه بجای شاهدخت» هم مورد استفاده قرار بگیرد. پس دوباره به سر جای اول برمیگردیم و احتمال شاهدخت موعود» بودن دنریس» هم به روی میز برمیگردد. اما سوال اصلی اینجاست که شما یک شاهزاده» رنج کشیده یا یک شاهدخت» که تقریبا بدون مشکل جدی به قدرت رسیده را بعنوان منجی خود انتخاب میکنید؟ جواب هر چه که باشد، برای نویسندگان مهم نیست. ملیساندرا» از فردی میگوید که بیشتر از دنریس» از سرسی» متنفر است؛ فردی که بعنوان حرامزاده همیشه مورد نفرت بقیه قرار میگرفته، به نگهبانان شب» پیوسته و حال شاه شمال است. او ادعا میکند که جان اسنو» شاهزاده موعود است و دنریس» هم نقش مهمی در جنگ پیش‌رو دارد. برای همین و با پادرمیانی تیریون»، که در فصل اول ملاقات گرم و خوبی با جان اسنو» داشته، نامه‌ای برای احظار شاه شمال به دراگون استون» فرستاده می شود.

بهتر است تا از آزور آهای» و شاهزاده موعود» دور نشده‌ایم، به تئوری که این روزها در بین طرفداران دست به دست میشود بپردازیم که شاید حتی محتوی اسپویل باشد پس مراقب باشید! تئوری که در عین خنده دار بودن میتواند به شدت واقعی باشد. تئوری از این قرار است؛ آیا هاند» یا همان سگ شکاری» شاهزاده‌ای است که مدت ها وعده داده شده؟ شاید او بد دهن، کثیف، زشت، و عاشق خوک‌ها باشد اما شاید هم او کسی باشد که قرار است در مقابل وایت واکرها» ایستادگی کند. طبق گفته‌های ملیساندار»، آزور آهای» کسی است که خداوند نور وی را برای مقابله با تاریکی در بین دود و نمک متولد میکند. همچنین وی کسی است که شمشیر آتشین را به دست دارد. هنگامی که برای اولین بار شاهد ملیساندرا» بودیم، که آن هم اپیزود نخست فصل دوم سریال بود، او ادعا میکرد که در آتش پیروزی استنیس» را دیده و او را شاهزاده موعود» میخواند. اما همه میدانیم چه بلایی بر سر این شاهزاده» آمد. حال او ادعا میکند که جان اسنو» شاهزاده موعود است. از کجا معلوم دوباره اشتباه نکرده باشد؟ البته در رقابت برای موعود» شدن دنریس» هم حاضر است. و یک فرد دیگر یا شاید هم یک حیوان، یک سگ؛ سندور کلگین» ؟! بله اما چرا این فرد بدخلق و خو؟ او در آتش زاده شده؛ برادر او در کودکی صورت وی را در آتش سوزاند و همین موضوع باعث تیرگی روزگار کلگین» و تولد فرد دیگری شد. خداوند نور با آتش سر و کار دارد و آتش هم مبحث اصلی زندگی سندور» بوده است. مُرده و دوباره زنده شده؛ در فصل چهارم آریا» وی را تنها میگذارد تا بمیرد اما در فصل ششم شاهد بازگشت نسخه قوی و با ایمان او هستیم. سفر برای رستگاری؛ با وجود اینکه سگ شکاری» مدت زمان کمی را با کشیش باایمان سپری کرد، اما همین موضوع زاویه دید او به زندگی را تغییر داد. تغییر شکل؛ او که تا حدودی آدم شده است، با مشاهده جسد پدر و دخترکی، آن ها را دفن میکند. همین موضوع تغییر کلی در خلق و خوی هاند» را نشان میدهد. شمشیر آتشین؛ در اپیزود نخست دیدیم هاند» به همراهی توروس» و بریک دانداریون»، که هم اکنون شمیشر آتشین را در اختیار دارد به سمت دیوار در حرکت هستند. پیش از پخش سریال، در صحنه‌ای از تریلر محاصره گروه جان اسنو» را توسط وایت واکرها» شاهد بودیم. در بررسی دقیق این تریلر می‌بینیم که فردی دیگر شمشیر آتشین را بر دست دارد که مشابه با سندور کلگین» است. به نظر میرسد افسانه برای بار دیگر به حقیقت بپیوندد و شاهد بازگشت آزور آهای» در قالب یک سگ باشیم! اما جالب اینجاست همه ی شاخص‌های گفته شده با جان اسنو» هم هماهنگی دارد و حتی بیشتر به وی میخورد؛ با توجه به فاش شدن هویت وی در پایان فصل ششم، او یک شاهزاده» واقعی است. پس شما کدام را انتخاب میکنید؟

در شمال، جان» نامه ملکه دیگری را دریافت میکند و از صحت درست بودن آن به راحتی اطمینان پیدا میکند. ملکه از او خواسته تا به دراگون استون» برود و از آنجایی که وی به ارتش، شیشه اژدها و آتش سه اژدها برای نبرد با دشمن اصلی نیاز مبهم دارد، از رضایت قلبی خود برای عازم شدن میگوید. اما سانسا» برای دومین بار پیاپی با او مخالفت میکند و نمیخواهد تا شاه شمال از شمال دور شود. همه ی اعضای جدید شمال هم با این موضوع موافقت میکنند، حتی لیدی مورمنت» که همیشه پشت جان» برمی آمد. به نظر کار عاقلانه‌ای نیست. بله واقعا کار عاقلانه‌ای نیست. شاید جان اسنو» نیت خوبی داشته باشد اما او اثبات میکند که هنوز به اندازه کافی باهوش نیست. چرا که با سِر داوس» رهسپار جنوب میشود و قلعه را به خواهر خود میسپارد. خواهری که سرسی» را الگوی خود قرار داده و به راحتی توسط انگشت کوچیکه» منحرف میشود. انگشت کوچیکه» ای که در همین قسمت توسط جان» تهدید به مرگ میشود. این دقیقا همان صحنه‌ی فصل نخست بود که نِد استارک»، پیتر بیلیش» را به دیوار میخکوب میکند و او را به شدت تهدید میکند. جان» نسخه کمی باهوش تر نِد» است که بزودی با تهدید جدی از سوی بیلیش» روبرو خواهد شد.

در جنوب به مانند شمال، ملکه سرسی» به دنبال متحدین جدید و قوی میباشد؛ او از حقه‌ی هوشمندانه و کلاسیکی استفاده میکند تا تارلی» بزرگ را در ارتش خود ماندگار کند. او اظهار میکند که بیگانه ها قرار است به شهرهای آنان حمله کنند و ن و فرزندان آن‌ها را مورد و قتل قرار دهند. که به نظر میرسد به خوبی هم جواب خواهد داد. در سکانس دیگری هم از یک وسیله دیگر برای مقابله با اژدهایان دنی» رونمایی میشود؛ همه انتظار داشتند که یک وسیله خلاقانه دیگر باشد چرا که استاد جدید همیشه این را ثابت کرده که آدم خلاقی است. اما وسیله چیزی جزء یک کمان پولادی بزرگ نیست. شما هم مثل من به یاد هابیت» افتادید؟ آنجایی که بارد» (لوک ایونز) در تلاش است تا با تیری بزرگ از یک کمان بزرگ‌تر اژدها را از پا در بیاورد؟ یعنی در بازی تاج و تخت» هم شاهد همچین صحنه ای خواهیم بود؟

در سیتادل»، دوباره سموئل» را با صحنه ای دردناک مشاهده میکنیم؛ اینبار تمیز کردن کثیف کاری های دیگران نیست، بلکه درمان دردناک سِر جوراه مورمنت» است؛ پسر فردی که سموئل» زمانی وی را ستایش میکرده است و شاهد مرگ بوده است (!) تارلی» جوان با سرپیچی از فرمان استاد خود، سعی میکند تا جوراه» را با روشی ممنوعه درمان کند و باید دید که این روش جواب میدهد یا نه. سموئل» را در کنار واریس» و داوس» میتوان جزو سه قهرمان واقعی سریال به شمار آورد. نکته جذاب دیگر که یک تئوری هم محسوب میشود، زمانی است که استاد سموئل» در مورد عنوان کتاب تاریخ دوران رابرت» از او سوال میکند. به نظر شما نام این کتاب چه خواهد بود؟ نغمه یخ و آتش» حدس من میباشد. هر چه نباشد آقای جورج آر. آر. مارتین حق دارد امضایی از خود در سریال به جا بگذارد. پس از چند بخش خوب به یک بخش آرام میرسیم که تا حدودی از سرعت خوب اپیزود میکاهد؛ میساندی» و کرم خاکستری»، دو شخصیت خوب و بانمکی که برای من اهمیت چندانی ندارند، درگیر داستان عاشقانه‌ای شده اند که خود هم از آن سر در نمی‌آورند. عاشقانه‌ای که در آن خواجه بودن کرم خاکستری»، موضوع را تا حدودی جذاب کرده است.

بخش آریا»، بخش شیرین این اپیزود است؛ ابتدا او بعد از چند فصل با هات پای» دیدار میکند و از پیروزی برادر خود در نبرد حرامزاده ها» مطلع میشود. چیزی که در مورد این مکالمه جالب است، حس نامیدی و پوچی آریاست! او هیچ امیدی به یک اتفاق خوب و دوباره در آغوش گرفتن برادر و خواهر خود ندارد. هات پای» تنها قسمت خوب و قدیمی ماجرا نبود. پس از پیش گرفتن راه خانه، آریا» توسط گله‌ای از گرگ‌ها محاصره میشود که رهبری آن ها را نیمیریا» برعهده دارد. به مانند مکالمه‌ای که آریا» و پدرش در فصل نخست داشتند، آریا» هرگز نمیتوانست به یک زن اشراف زاده و درباری تبدیل شود. نیمیریا» هم پس از شش فصل بدون صاحبی همین راه را در پیش گرفته و رئیس زندگی خود میباشد. تو اینطوری نبودی»، پس از رفتن نیمیریا»، آریا این حرف را میزند. شاید آریا» هم دیگر آن فرد نباشد و بازگشت به وینترفل» دور از دسترس باشد. هر چه نباشد، او به یک فرد بدون صورت» تبدیل شده که هویت خود را از دست داده است.

میرسیم به بهترین بخش اپیزود که یک نبرد دریایی دیدنی است که تهیه کنندگان برای اولین بار از آن رونمایی کرده‌اند. یارا» و الریا» که به دستور دست راست ملکه به سمت اطراف مقر پادشاهی» عازم شده اند، مورد هجوم ناگهانی و غیرقابل انتظار یورون گریجوی» قرار میگیرند. آتش به کشتی‌ها کشیده میشود و جلوه‌های ویژه و اکشن سریال بار دیگر خودنمایی میکنند. فیلمبرداری از زوایای مختلف کار را فوق العاده تمیز جلوه داده است و همین موضوع سبب شده تا اولین نبرد دریایی سریال، به زیبایی از آب دربیاید. نبردی که دیگر کمبود بودجه گریبان گیر آن نیست و همین موضوع زیبایی آن را دوچندان کرده است. عمو یورون» که ویلین جدید سریال معرفی شده است، دو تن از شخصیت های نسبتا مهم را از بین میبرد و برادر زاده خود را هم گروگان میگیرد. چاقو را روی گردن وی میگذارد و از تیون» میخواهد تا اقدامی برای کمک به خواهر بکند؛ اما قسمت جالب همینجاست، که ریک» دوباره به جلد تیون» بازمیگردد و تیون» فرار را بر قرار ترجیح میدهد. نکته زیبا در مورد بازی تاج و تخت» همین است که همه قهرمان» نیستند. تیون» هم از این دسته است که در موقع نیاز اصلا قابل اطمینان نیست. جالب‌تر اینجاست هنوز که هنوز است روح رمزی» در وجود تیون» قرار دارد. رمزی» حرامزاده کاری با وی کرده است که نمیتواند برای باقی زندگی خود، آن را از یاد ببرد. به نظر هدیه» یورون» برای ملکه به همین زودی مهیا شده است. دو گروگان مهم و یک پیروزی بزرگ، دشت یورون» از اولین نبرد خود در سریال است. خنده های یورون» مرا به یاد رمزی» مینداخت. اگر قرار باشد یورون» به آن چیزی که تهیه‌کنندگان قولش را داده‌اند تبدیل شود، پس رمزی» در برابر وی حرفی برای گفتن نخواهد داشت. به نظر یک نبرد خوب برای پایان کافی است پس ما هم بررسی این هفته را در همینجا به پایان میرسانیم.


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها